احسان اله حیدری(هیئت علمی دانشگاه )
با وجود شعارهای انتخاباتی آقای احمدی نژاد در انتخابات نهم برخی تصور می کردند که منجی ایران ظهور کرده و همه مشکلات ریز و درشت از جمله رانت خواری، فساد اداری، مشکلات اقتصادی، بیکاری و گرانی که در صدر شعارهای انتخاباتی ایشان بود حل و فصل و نام و نشان مفسدان اقتصادی دزدان بیت المال از حجاب مصلحت بیرون خواهد شد و منبعد کسی را یارای آن نیست که به اموال مردم نگاه بد بیندازد چه رسد به دست یازیدن به آنها! از طرفی شعارهای دولت پیشین یعنی دولت اصلاحات آقای خاتمی در ظرفهایی پر نقش و نگار و زیبا ولی کدر و مات قریب 8 سال بود که فضای ایران را مملو از خود کرده بود و هر چه مردم بیشتر تلاش می کردند درون ظرف را نمی دیدند در نتیجه از این تلاش بیهوده و سعی بی فایده مایوس و عرصه را خالی کردند و عده قلیلی که در صحنه ماندند شعار نان را ترجیح دادند و اینها موجب شد فردی که آخرین شانس پیروزی محسوب می شد در کمال تعجب بر کرسی ریاست جمهوری نشانده شود.
اکنون نزدیک به چهار سال از آن روزها می گذرد و در قابلمه های اشتهاآور آقای احمدی نژاد هم باز نشد و طعم لذیذ سفره رنگین چشیده نشد در عوض تورم سیر صعودی خود را طی کرد، اوضاع اقتصادی وخیم تر و فضای سیاسی تنگ تر و تنگ تر شد به طوری که از این هجمه دانشجو و استاد و روزنامه نگار درامان نماند، و هر کدام به بهانه ای مورد آزار قرار گرفتند. وضع ایران در روابط بین الملل و در صحنه جهانی هم که نیاز به شرح و بیان ندارد. حال با کمال تعجب همان دکانداران قدیمی برای فروش متاع پیشترعرضه شده خویش، جار می زنند و جنجال به پا می کنند و می خواهند مشتری جمع کنند و این قیل و قالها مرا یاد داستانی از مثنوی انداخت.
"وقتی اقوام و فامیل منتظر رسیدن سفر کرده ای بودند که به عراق رفته بود و سالها خبری از او نداشتند او را ژنده پوش و برهنه دیدند که از گرد راه رسید و شگفت زده شدند و علت را پرسیدند. او خندان و با ناز و عشوه ستایش خلیفه بغداد می کرد و از لطفها که به او شده و خلعت ها که از او گرفته و ثروتها و گنجها که اندوخته سخن میراند و مردم که می دانستند ستایش های آن مرد، لاف و گزافی بیش نیست به زبان طنز به او می گفتند که از حالت معلوم است که چقدر مورد توجه بوده ای و چقدر گنج اندوخته ای:
تن برهنه، سر برهنه، سوخته...................شکر را دزدیده یا آموخته؟!
کو نشان شکر و حمد میر تو................... بر سر و بر پای بی توفیر تو
گر زبانت مدح آن شه می تند.................. هفت اندامت شکایت می کند"
داستان آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد هم همین است ولی بعید است مردم دانا و فرزانه ایران باز مشتری متاعی باشند که قبلاً بهای آنرا داده ولی فقط کارتن و جای آنرا تحویل گرفته اند و آنقدر ساده باشند که چهار سال دیگر منتظر رسیدن مرسوله ارسال نشده از مبداء بمانند. بقول حضرت مولانا:
"پس بدان که صورت خوب و نکو...................با خصال بد نیرزد یک تسو
ور بود صورت حقیر و دلپذیر...................چون بود خلقتش نکو در پاش میر"
حال مرد دیگری با علم اصلاحات پس از حدود ربع قرن استراحت و تماشا با همان شعارهای دولت اول اصلاحات و همان کالا و البته با نیم نگاهی به یمین و بلند کردن مشت گره کرده در یسار و جلوه فروشی برای یمینیان و عرضه کالاهای حجره دولت اول اصلاحات برای یساریان و با حمایت همه جانبه صاحب اصلی دکان پا به میدان رقابت گذاشته و تردیدی نیست که هم برای اصلاح طلبان واقعی و روشن بین و هم برای اصول گرایان چنین تصویری خوش آیند و امیدوار کننده نیست.
اما پرچمدار اصلی اصلاحات که اصلاح طلبی خود را از تفکیک روحانیون مبارز از روحانیت مبارز با کسب اجازه از محضر رهبر واقعی اصلاحات یعنی امام خمینی (ره)، آغاز کرد و در تمام صحنه ها و ادوار مختلف آنرا ادامه داد و به اثبات رساند و هیچگاه شعارهای لاهوتی سر نداد در حالیکه در ناسوت بود و هرگز ناز نفروخت و جلوه ننمود ولی هر گاه شهروندی چه اصلاح طلب و چه غیر آن مورد تعرض و هجمه قرار گرفت با تمام توان به دفاع از او برخاست و نشان داد که « پاسبان آزادی است نه دوستدار آن» و « اهل عدالت ورزی است نه عدالت سرایی» و حامی ستمدیدگان است نه مرثیه خوان آنها ، که به حق « شیخ اصلاحات» اوست و رهبر و پیر اصلاحات, مراد او یعنی امام خمینی (ره) و یقیناً شخص دیگری نمی تواند ادعای رهبری یا شیخی در جریان اصلاحات را بنماید.
حال با این اوضاع و احوال ملت ایران در 22 خرداد سه راه حل و بالطبع سه انتخاب با سرنوشت هایی متفاوت پیش رو دارند.
انتخاب اول، قبول وضع موجود و ادامه و حتی تشدید سیاست های فعلی و انتخاب دوم شعارگرایی و به جای اصلاحات واقعی و منطقی به دنبال تئوری پردازی و شعارهای بلند پروازانه ولی غیر عملی و غیر محسوس رفتن، که 8 سال چنین فضایی تجربه شد و تلفات بسیاری هم داد بدون آنکه از ناحیه مدعیان، حمایتی بعمل آمده باشد.
انتخاب سوم، انتخاب شمع اصلاحات است که در دست شیخ اصلاحات و یاران و همفکران اوست شاید که از این شعله لرزان، چراغهای بی فروغ و کم فروغ دیگر، یک یک برافروزند و تاریکی رکود را تا رسیدن صبح تحول و پویایی کمی روشن نگه دارند.
"ور تو جزو جنتی ای نامدار...................عیش تو باشد ز جنت پایدار
چون تو جزو دوزخی پس هوش دار.............جزو سوی کل خود گیرد قرار
تلخ با تلخان یقین ملحق شود...................کی دم باطل قرین حق شود."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام
از اینکه نظر خود را راجع به این نوشته اعلام می کنید، متشکریم.
در اولین زمان ممکن پاسخ شما را خواهیم داد.
-------------------------------------------------
Hi.
Tank you for your comment about this post.
Answer your comment ASAP