آخرین اخبار سانی نیوز

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

هرمنوتیک فلسفی حسین

سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline.com

نه اینکه فکر کنید من طرفدار رحیم مشائی هستم، نه، اتفاقا اصلا از او خوشم نمی آید، چون در کل این جماعت دو نفر آدم هستند که هفت مثقال( یا در همین حدود) عقل دارند، این ها اگر قدرت داشته باشند، روزی هزار تا کار علیه ما می کنند. فعلا دختر همسایه هر چی چل تر برای ما بهتر. ای کاش حسین شریعتمداری می شد مشاور فرهنگی احمدی نژاد، دکتر حسن عباسی( دکترایش را خودم نیم ساعت قبل دادم) هم می شد وزیر دفاع دیگر هیچ غمی نداشتیم. اخیرا اسفندیارخان رحیم مشائی نظرات خودش را در مورد " خداوند" اعلام کرده، حسین شریعتمداری هم با مشت محکم زده توی دهانش. اتفاقا استدلال های شریعتمداری هم خیلی مهم است، یعنی واقعا مهم است. مشائی در مورد خداوند گفته است: " ملت ها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیده اند." شریعتمداری هم برای اینکه پوز " اسی" را به خاک بمالد، در یک سرمقاله که با چشمه و بیل رابطه دارد، دلایل زیر را برای رد کردن نظر " اسی" آورده و یک نقطه عطف قهوه ای وسط تاریخ فلسفه خداشناسی گذاشته به چه گندگی



دلیل اول، ملت ها باید یک خدا را در طول تاریخ پرستیده باشند، چون ما می گوئیم.

دلیل دوم، اگر ملت ها در طول هزاران سال تاریخ یک خدا را نمی پذیرفتند ملت های مسلمان علیه استکبار جهانی وحدت نمی کردند.( مثل ملت مسلمان ایران که همه با هم وحدت دارند.)

دلیل سوم، اسلام در سه سال گذشته محور وحدت ملت ها علیه استکبار بوده است.( از جمله یهودیان و مسیحیان که همه شان با مسلمانان وهابی وحدت دارند، فقط روحانیون شیعه وحدت ندارند، که آنها هم فعلا در محاصره اند.)

دلیل چهارم، این سخن سخیف، غیر علمی و مسخره است، چون که مزخرف و غلط و آشغال است، حرف هم بزنی می زنم توی سرت باد کنی.

دلیل پنجم، مشائی در دولت پنج شغل داشته و دارد و چنین آدمی نظراتش نمی تواند درست باشد.

دلیل ششم، یکی از نیروهای ضدانقلاب در کنفرانس اسلام ستیز برلین، ده سال قبل گفت، مشکل شکل نگرفتن دموکراسی در ایران این است که " در ایران هنوز خدا نمرده است" بنابراین اثبات می شود که ملت ها در طول تاریخ یک خدا را می پرستیدند.

به نظرم این دلایل به اندازه کافی قانع کننده است، اسی! چرا خفه نمی شی؟



رسانه ملی تمدید شد



بیخودی نگران بودیم. اصلا برای چی؟ به این خوبی دارند تبلیغ می کنند، فرض کنید ضرغامی رفته بود و یک آدم عاقل با یک تیم درست و حسابی یا مثلا یک مجموعه آدم باهوش آمده بودند برای مدیریت صدا و سیما، بیچاره می شدیم. آیت الله خامنه ای هفته گذشته به دلایل زیر که فقط بعضی از دلایلی که به ذهن یک آدم نسبتا عاقل می رسد، ضرغامی را برای پنج سال دیگر به ریاست صدا و سیما انتخاب کرد. آگاهان گفتند که ایشان اگر می توانست این حکم را برای دویست سال دیگر تمدید می کرد. علل تمدید حکم مذکور به این شرح است:

اول، دروغ گفتن کار بدی است، ولی برای همسایه و بخصوص استکبار جهانی.

دوم، اصولا هر چیز تازه ای ممکن است خطرناک باشد، مثل محمود وحیدنیا.

سوم، تلویزیون برای ایمان و اعتقادات مردم خطرناک است، پس بهتر است همین وضع ادامه داشته باشد که مردم بیخودی تلویزیون نبینند.

چهارم، وقتی همه ملت به صدا و سیما فحش می دهند، به رهبری هم فحش می دهند، پس معلوم است این صدا و سیما در خط آن رهبر است.





از دل نرود یا از دل برود؟



یاد زمانی افتادم که در زندان بودم و داشتم فکر می کردم انگار در یک قبر دفن شدم و همه مرا فراموش کردند، داستان را از زاویه نارسیسیستی نبینید، از این زاویه ببینید که فرضا یکی از شخصیت های محبوب سیاسی و فرهنگی ما، مثل محمدعلی ابطحی( اسمش را درست نوشتم؟ از کی می پرسم؟ اصلا یادتان هست کدام ابطحی را می گویم؟) که ده سال به گردن همه ما حق دارد، در تمام روزهای سکوت و سیاه کابینه سیاه نهم و دوران سکوت دولت هشتم که کسی نمی توانست یک کلمه حرف بزند، ابطحی تنها کسی بود که با نوشته های کوتاه و دقیق و گاهی اوقات بسیار شوخ و اکثرا جسورانه اش، خیلی حرف ها را می زد. ابطحی از آن روحانیونی بود که قبل از همه یاد گرفت وقتی درها بسته است، چگونه از دریچه ویندوز بیرون برود. به نظر من او از همه سیاست ورزان اصلاح طلب، مدرن تر و امروزی تر بود. در تمام این جماعت تنها کسی که واقعا انرژی می گذاشت برای بچه های وبلاگ نویس و از آنها حمایت می کرد همین ابطحی بود و هست. می دانم که همین روزها بیرون می آید و دوباره جای خودش را پیدا می کند و می نشیند سر جای خودش، ولی به نظرم باید همه فضا را برایش آماده کنیم. عکس اش را بگذاریم روی صفحه های اینترنتی مان و درباره اش بنویسیم. برایش بنویسیم تا بیاید بیرون.



طرح هدفمند یارانه ها



از همین صداقت احمدی نژاد خوشم می آید، با حسن آقا می رود ترکیه، با حسن آقا هم برمی گردد. وقتی هم از او می پرسی کجا رفته بودی؟ می گوید رفته بودم ترکیه یک چیزی بدهم و بیایم. به این می گویند آدم با صداقت. اصلا طرح هدفمند یارانه ها( یا بقول امام جمعه جدید تهران طرح هدفمند شدن رایانه ها) همین است. از مجلس صد درصد اختیار گرفته که تمام پول یارانه را به هر کسی که دوست دارد بدهد. راحت! سیاست دقیق و روشنی است که مولای درزش نمی رود، تازه اگر برود هم اپیلاسیونش می کنند. به جای اینکه یارانه کشور را بدهد به مردمی که ایرانی هستند و حق دارند از پول نفت استفاده کنند، می دهد به کسانی که طرفدارش هستند. دقیقا همان کاری که در دوره اول ریاست جمهوری اش می کرد، منتهی قبلا مردم نامه برایش می نوشتند و او برایشان پول می فرستاد، حالا آدرس را دارد، سرماه پول را می ریزد به حساب شان. فقط مانده ام که چرا حواس اش نیست که اگر این سیاست موفق بود و با پول دادن مردم به آدم رای می دادند، چه مرضی بود که کودتا کنی؟ با این سیاست دولت موفق می شود، هشتاد درصد کسانی که بعضی شان موافقش هستند، تبدیل به مخالف بکند، تا بیست درصد را که اکثرا موافقش هستند، تبدیل به مزدور بکند. آن هم در کشوری که مردمش با پول گرفتن و کسی که پول می گیرد، بطور ریشه ای مشکل دارند.



فساد در غرب و بلوتوث سکسی



آیت الله مصباح یزدی اعلام کرد که " آمریکا در حال غرق شدن در فساد است" در همین حال، خبرگزاری ها نوشتند که یک زن در تهران به دلیل اینکه در موبایل شوهرش، تصاویر سکسی ارتباط او را با دیگران پیدا کرده است، خودکشی کرده است.



مصاحبه موسوی



هر کاری اش بکنی ترک است، حرف نمی زند، حرف نمی زند، حرف نمی زند، اممممممما وقتی می زند، دیگه می زند. مصاحبه میرحسین موسوی منتشر شد. بسیار نیکو و قدرتمند و پرمایه و دقیق. موسوی گفت: " نمی شود از مردم خواست با همه فسادها پشت حاکمیت بایستند"، او اضافه کرد: " قانون اساسی وحی آسمانی نیست" به همه دوستان پیشنهاد می کنم این مصاحبه را بدقت بخوانند. نکات خواندنی بسیار دارد. به نظر من وضع جنبش سبز، با رهبری استراتژیک خاتمی، نگاه روشن و صریح و ممکن موسوی، عمل قاطع و شجاعانه کروبی به عنوان مهم ترین نیروهای فشار بر حکومت و رهبری جمعی سبزهای داخل و خارج در بهترین حالت است. دلیل اش همین است که می بینیم.



صفحه دوم کیهان سبز



بار دیگر از حسین شریعتمداری بهترین روزنامه نگار سبز میهن مان کمال امتنان را دارم، در شرایطی که محمد قوچانی تازه از زندان بیرون آمده است، بهترین روزنامه نگاران کشور زندانی اند، شمس الواعظین روزنامه ندارد، برخی از روزنامه نگاران برجسته کشور مجبورند در بیرون ایران کار کنند، مسعود بهنود روزنامه نگار بزرگ و نویسنده برجسته کشورمان در انگلیس است و نمی تواند در ایران بنویسد، شریعتمداری یک تنه ایستاده است و تمام کیهان را اختصاص به اخبار و دیدگاههای سبزها داده است. من از سوی خودم و دو سه نفر دیگر از او تشکر می کنم. مرسی حسین جان! دستت درد نکند.



روزنامه دیروز کیهان، در صفحه دوم، کلا 13 مطلب دارد، که از این سیزده مطلب ده نوشته و خبرش در مورد سبزهاست، سرمقاله علیه مشائی است و سیاست خوبی را در ایجاد تفرقه میان نیروهای دولت دهم دنبال می کند، یک خبرش در مورد احمدی نژاد است و در قسمت نامه های خوانندگان، از 22 نامه، چهار تا در مورد سبزهاست، چهار مطلب علیه صدا و سیماست که تقارن آن با تائید ضرغامی توسط رهبری بسیار زیباست، 11 مطلب نامه هایی است که علیه دولت نوشته شده، یک مطلب علیه اسرائیل است و فقط دو مطلب آن نامه های خوانندگان در تائید کیهان است. من از شریعتمداری بخاطر این سیاست ظریف و دقیق اش تشکر می کنم و امیدوارم از فردا به جای هفتاد درصد مطالب، صددرصد مطالب صفحه دوم را در مورد سبزها بنویسد.



بمیر بابا، تکراری



لنین( 1920): آمریکا در حال نابودی است.

استالین( 1940): امپریالیسم زیر گامهای آهنین پرولتاریا خرد خواهد شد.

مائو( 1960): سقوط امپریالیسم آمریکا بزودی رخ می دهد.

فیدل کاسترو(1980): امپراطوری آمریکا بزودی فرومی پاشد.

آیت الله خمینی( 1985): لکن آمریکا در حال از بین رفتن است.

هوگو چاوز(2000): آمریکا در حال نابودی است.

آیت الله خامنه ای(2001): آمریکا و دشمنان در حال نابودی هستند.

احمدی نژاد( 2005): آمریکا و اسرائیل در حال فروپاشی است.

احمدی نژاد( 2006): آمریکا بزودی نابود می شود.

احمدی نژاد( 2007): آمریکا تا همین پس فردا نابود می شود.

احمدی نژاد( دیروز): مناسبات فعلی جهان دوام نمی یابد و آمریکا نابود می شود.

نتیجه گیری اخلاقی: فعلا که بقیه نابود شده اند و بقایایشان به آمریکا مهاجرت کرده اند تا محکم نگهش دارند.



بهمن قبادی علیه عباس کیارستمی



از دو سه روز قبل کلی خبرهای بد شنیدم، اول اینکه امیر قویدل از اولین کارگردانانی که از سینمای قبل از انقلاب وارد سینمای پس از انقلاب شد، در تهران مرحوم شد. کلی غمگین شدم. نیم ساعت قبل هم خبر فوت مهدی سحابی مترجم برجسته ایرانی را در پاریس شنیدم. با ترجمه های مهدی سحابی بسیار حال کرده ام و می کنم، ترجمه " بچه های نیمه شب" و " شرم" سلمان رشدی از آثار بسیار ارزشمند اوست. جالب است که دو سال قبل از صدور حکم قتل سلمان رشدی بوسیله آیت الله خمینی، آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد جایزه بهترین مترجم سال را بخاطر ترجمه " بچه های نیمه شب" سلمان رشدی به مهدی سحابی داد. زندگی عجیبی پیدا کردیم، یکی در تهران می میرد، یکی در پاریس، این وسط هم بقیه آنهایی که زنده اند را هم خودمان ضایع می کنیم.



نامه بهمن قبادی فیلمساز خوب ایرانی را به عباس کیارستمی خواندم. احساس خوبی ندارم. هر دو تا را دوست دارم و معتقدم هر دو تاشان فیلمسازی بلدند. منتهی هر کدام یک جور فکر می کنند و یک جور کار می کنند. بهمن قبادی در یک جمله که فقط از جوانی آدم برمی خیزد گفته است: " تنها معیار شرف و عزت و افتخار، همراهی با مردم و همراهی نکردن با مخالفان مردم است." این جمله از آن جمله هاست که هر کلمه اش را دو هزار بار می توان نقد و رد کرد. حداقل دویست دلیل قانع کننده برای رد کردن این جمله می توان آورد، از جمله دویست فیلم برجسته ایرانی که در سالهای 1363 تا 1370 ساخته شدند. ظاهرا انتقاد قبادی به کیارستمی این است که او گفته است " ایران بهترین جا برای فیلمسازی است."



من هرچه فکر می کنم نمی فهمم کجای این جمله ایراد دارد. اصلا این که کسی بتواند در ایران امروز فیلم خوب بسازد، یک موضوع مهم است. ایرانی که پر از حادثه و موضوع و اتفاق و زندگی است و ما با هزار بدبختی یک پنجره پیدا می کنیم برای اینکه بتوانیم ببینیم در ایران چه اتفاقی می افتد. معلوم است که فیلمسازی در آنجا خیلی مهم است. حالا من نمی توانم بروم، دلیل نمی شود که همه فیلمسازانی که در ایران زندگی می کنند بیایند بروکسل پیش من. این که می شود کره شمالی یا عراق یا عربستان سعودی که هیچ تصویری از آن در جهان موجود نیست. به نظر من همانطور که بهمن قبادی کارش ارزشمند است که بخاطر حفظ ارزشهای انسانی از ایران بیرون می آید، کیارستمی هم کارش ارزشمند است که بخاطر ثبت ارزشهای انسانی در ایران باقی می ماند. حسود بازی و چشم تنگی و بچه بازی را بگذاریم کنار. طبیعی است که من حسادت می ورزم به کسی که مانده در ایران و با وجود اینکه فقط بخشی از حقیقت را می گوید، باعث آگاهی در آن شرایط سخت می شود. ولی من نمی توانم خودم را ملاک حقیقت بدانم. وقتی در ایران هستم از آنها که رفته اند انتقاد کنم و وقتی از ایران می روم از آنها که مانده اند گله کنم.



اصلا سینما خودش یک زندگی جدای از سیاست است، این را چرا نمی خواهیم بفهمیم؟ لنی رایفنشتال، فیلمسازی که " پیروزی اراده" را در ستایش فاشیسم یا نمایش فاشیسم ساخت، کارگردانی بزرگ و مهم است، لف کولشوف و سرگئی آیزنشتاین و وازوالود پودوفکین هم که فیلمهای تبلیغاتی اما پر از ارزشهای هنری دوره لنین را ساختند فیلمسازانی ارزشمندند که توانستند آن فضا را به تصویر بکشند. حتی تبلیغاتچی بودن هم چیزی از ارزشهای سینمایی آنها کم نمی کند. مگر دفاع مخملباف از جنبش سبز می تواند باعث شود که من فکر کنم فیلم های اخیر او خوب است، چون از خودش خوشم می آید، یا فحاشی اش به بیضایی در سال 1365 باعث می شود من فکر کنم، پس فیلم " دستفروش" او یک اثر بسیار ارزشمند نیست. یا مثلا فیلم بسیار معمولی " فرستاده" پرویز صیاد چون فیلمی افشاگر و بازگو کننده حقایق است، از نظر سینمایی فیلم خوبی است؟



به نظر من انقلابیگری نباید ما را دچار عقب ماندگی کند. اصولا یادمان نرود که امیر نادری فیلمهای " دونده" و " آب باد خاک" را با هیچ و در شرایطی کاملا استبدادی و در تلویزیون کاملا بسته جمهوری اسلامی یا کانون پرورش فکری سال 1364 ساخت، ولی هر دو فیلم عالی اند، در حالی که نادری " مانهاتان از روی شماره" را در نیویورک ساخت و این فیلم اصلا فیلم خوبی نیست. من وقتی فیلم " لاک پشت ها پرواز می کنند" بهمن قبادی را دیدم با تمام وجود لذت بردم، در حالی که وقتی فیلم های بعد از زیر درختان زیتون کیارستمی را می بینم، اصولا فکر می کنم فیلمهایش تکراری و به درد نخور است، ولی این چه ربطی دارد به اینکه کیارستمی فیلمسازی بسیار با ارزش است، همانطور که قبادی فیلمسازی با ارزش است. به نظرم خاله زنک بازی هم موضوعی است که نباید فراموش کرد. و فراموش نمی کنیم.


به نقل از روز آنلاين

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام
از اینکه نظر خود را راجع به این نوشته اعلام می کنید، متشکریم.
در اولین زمان ممکن پاسخ شما را خواهیم داد.
-------------------------------------------------
Hi.
Tank you for your comment about this post.
Answer your comment ASAP

آخرين آخبار