پنجشنبه، 5 آذر 1388
"بيانيهی پانزدهم ميرحسين موسوی به مناسبت سیامين سالگرد تأسيس بسيج مستضعفان بيانيهای است از يک سو دربرگيرندهی خطوط اصلی چهارده بيانيهای که پيشتر از او خواندهايم و از سوی ديگر دستکم از يک جهت بسيار متفاوت با آنها. اين بيانيهای است که، همچون جمعبندی بيانيههای قبلی، باز تأکيد میکند بر قانون اساسی بهمثابه چارچوب فعلی جنبش، بر اخلاقیبودن آن، بر شجاعتی که از اخلاق مايه میگيرد، بر اين که پيروزی اين جنبش منوط به شکست ديگران نيست، بر از نو معنادادن به نمادها و نهادهای مسخشدهی جمهوریاسلامی مانند بسيج، بر اين که مخالفان مردم در موضعی ضداخلاقی، ضددينی، ضدقانونی و ضدانقلابی قرار گرفتهاند و از اين رو رفتنیاند و بالأخره بر پيروزی فراگير و ناگزير اين جنبش."
اما در اين بيانيه مفهوم جديدی معرفیشدهاست که خبر از آغاز مرحلهای جديد از دگرديسی و تکامل جنبش سبز و رهبری آن میدهد. اين مفهوم در جملهای کوتاه در ميان آخرين سطرهای اين بيانيه ایچوناين معرفیشدهاست: «ضرورتی، حتی به مراتب مهمتر از آرمانهای جنبش سبز، ما را مجبور میکند که اجازه ندهيم کسی در ترسيدن ما طمع کند.» اين ضرورت چيست که به نظر نويسندهی بيانيه حتی به مراتب مهمتر از آرمانهای جنبش سبز است و ايجابمیکند اجازه ندهيم کسی در ترسيدن ما طمع کند؟ برای يافتن پاسخ اين پرسش بايد متن بيانيه را بار ديگر بر محور اين پرسش بازخواند. اما پيش از آن که من خوانش خودم را پيشنهادکنم، مايل ام به نکتهی ديگری اشارهکنم که به زعم من به اندازهی فهم خود آن ضرورت و حتی بيش از آن مهم است.
برجستهساختن ضرورتی نو که حتی به مراتب مهمتر از آرمانهای جنبش سبز است آن هم از سوی ميرحسين موسوی که تا کنون صرفاً (يا حداکثر) رهبر جنبش سبز دانستهمیشده است و فراخواندن جنبش سبز برای اين که آن ضرورتِ به مراتب مهمتر را از اين پس راهنمای عمل کنند و اجازه ندهند کسی در ترسيدن آنها طمع کند حامل پيامی ضمنی است که درک و دريافت آن به مراتب مهمتر از فهم پيامهای مصرح بيانيه است.
اين پيام اين است که جنبش سبز و هم راهبری آن به مرحلهی جديدی از رشد خود دگرديسیيافتهاست. يعنی راهنمای عمل جنبش ديگر از اين پس صرفاً آرمانهايی نيست که بيشتر از جنس حقوق مدنی اکثريت مردم اند و تا کنون جنبش سبز را جنبشی مدنی برای بازيابی و واسِتانی آنها میشناختيم. يعنی در غياب حاکميتی سياسی که آستانهی منافع ملی را هم درکنمیکند يا از پس تأمين آن برنمیآيد، و بل که منافع ملی را قربانی بقای خود میخواهد، جنبش سبز از اين پس بايد وجه ديگر مبارزهی مسالمتآميز خود را شناسايی و پیگيریکند و آن تأمين اهدافی است که بسی فراتر از آرمانهای جنبش سبز با موجوديت ايران و حفظ منافع آن سر و کار دارد و نخستين الزام تشخيص چوناين ضرورتی نترسيدن است.
علاوه بر بیانیهی سیزدهم که صریحاً بر منافع ملی در کانون اهداف جنبش صحهمیگذارد، ميرحسين موسوی خود علامتهايی از بهرسميتشناختن اين دگرديسی را اخيراً دستکم در دو مورد آشکارکردهبود. يکی، نقد او بر مذاکرات و معاملات اخير دربارهی پروندهی هستهای، و ديگری نقد او بر طرح هدفمندسازی يارانهها. اين هر دو ظاهراً از دايرهی مباحث و مطالبات جنبش سبز بهعنوان يک جنبش حقوق مدنی خارج اند و به حوزهی تصميمگيریهای راهبردی نظام برمیگردند که رأی فصلالخطاب آنجا ازآن رهبر نظام سياسی ايران است. اما او در متن جنبش سبز به نقد اين هر دو سياست پرداخت.
معنای اين رفتار سياسی اين است که ميرحسين موسوی اکنون خود را با جنبشی همراه میبيند و به همآهنگی جنبشی میانديشد که دیگرآيندهی سياسی کشور در گرو رفتارهای آن است. او بهصراحت اين تشخيص جنبش را پيشتر به زبان آوردهاست که مخالفان مردم چه بسا بسيار زود مجبورمیشوند صحنه را به مردم بسپارند. او اکنون راهبری جنبش را بر اين تراز تنظيمکردهاست، چون تراز جایگاه جنبش را میبيند که اينچوناين ارتقا يافتهاست. اين نکته با توضيحی که در ادامهی اين يادداشت خواهم آورد، درمورد فهم آن «ضرورتی» که ميرحسين به آن اشارهمیکند روشنتر خواهدشد.
اما آن «ضرورت» چيست؟ يک جمله جلوتر در اين پيام ميرحسين آمدهاست: «بسيج در تاريخ معاصر ما نه فقط يک نام، بلکه يک عملکرد بود که هرگز از آن بینيازنمیشويم؛ تا جايی که اگر معدودی از متصديان اين عملکرد مأموريتهای خود را فراموشکنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگيريم.» و بعد بلافاصله ادامهمیدهد: «ضرورتی، حتی به مراتب مهمتر از آرمانهای جنبش سبز ما را مجبور میکند که اجازه ندهيم کسی در ترسيدن ما طمع کند.» اهمال نظام سياسی در ادای يک کارويژه يا عملکردِ مهم است که منشأ پيدايش اين «ضرورت» شدهاست.
اين کارويژه که حاکميت آن را وانهادهاست تأمين امنيت کشور است که شرط تأمين منافع ملی است. با اشاره به هماين تهديد امنيت ملی است که همآنجا کمی بالاترآمدهاست: «ملت ما هنوز امنيت و آرامش خويش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمايش گذاشت. حال کسانی در داخل کشور میخواهند اين سرمايه را از ما بگيرند. در مقابل نمايشهای آنان مردم يا نمیترسند، که نمیترسند، و اين آخرين حربه هم از آنان سلب میشود، و يا خدای ناکرده میترسند. در آن صورت آيا اسباببازیهای جنگی از تماميت اين کشور حفاظت خواهدکرد؟»
در واقع، آنچه اين پيام از موضع راهبری و همآهنگکنندهگی جنبش نگران آن است بهخطرافتادن منافع ملی از طريق ارعاب و سرکوب مردم است. استدلال او اين است که ملتی که در برابر حکومتاش جسارت خود را از دستدادهباشد هدفی مناسب است برای هجوم خارجی. در حالی که اين حکومتگران میخواهند امنيت خود را با ارعاب مردم و «اسباببازیهای جنگی» در برابر دشمنان تأمينکنند، در واقع دارند تماميت کشور را با صفآرايی در برابر مردم بهخطرمیاندازد «و فکر نمیکنند که با اين رفتارهای کوتهبينانه چگونه امنيت ملی کشور را در معرض خطر قرار میدهند.» اين همآن ضرورتی است که لازممیآورد ايفای اين کارويژهی خطير و برزمينمانده را «ما مردم خود برعهدهبگيريم.»
به اين ترتيب، ميرحسين موسوی امروز با اين بيانيه دو رویداد بزرگ و بههموابسته را در مسير رشد و دگرديسی جنبش و تحولات پيش روی ايران اعلامکرد. يکی دگرديسی جنبش سبز از جنبشی صرفاً در پی تأمين حقوق مدنی به جنبشی سياسی در مقياس ملی و برای جانشينی بخشهای از کارافتادهی نظام سياسی کنونی ايران که ديگر نمیتوانند منافع و امنيت ملی را تأمينکنند. و ديگری، به تبع و همآهنگ با اولی، ارتقای نقش راهبری جنبش. اين اعلام يک نقطهی عطف بزرگ در مسير رشد سريع و چشمگير جنبش سبز مردم ايران است که مرحلهی کودکی خود را را زود پشتسرنهاده و دارد به بلوغ و زايش گونهای نو از سياست مبتنی بر منافع ملی در ايران میرسد.
برگرفته از: وبلاگ درنگاه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام
از اینکه نظر خود را راجع به این نوشته اعلام می کنید، متشکریم.
در اولین زمان ممکن پاسخ شما را خواهیم داد.
-------------------------------------------------
Hi.
Tank you for your comment about this post.
Answer your comment ASAP