وَ مـَنْ یـَکـْسـِبْ خـَطـیـئَةً اَوْ اِثـْمـاً ثـُمَّ یـَرْمِ بـِهِ بـِریـئاً فـَقـَدِ احـْتـَمـَلَ بـُهـْتـانـاً وَ اِثـْمـاً مُبیناً (نساء-۲۰۴)
هـر کـس خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، بهتان و گناه آشکارى را به گردن گرفته است.
سه هفته پیش، عدهای خانم بسیجی در برابر سفارت بریتانیا در ایران تجمع کردند و خواستار استرداد من به ایران شدند. در بامداد خبرگزاریها اعلام کردند که این خانمها خواستار استرداد من به ایران به عنوان «شاهد قتل ندا» هستند؛ اما بعدازظهر این عنوان به «قاتل ندا» تغییر یافت. از آنجا که من هرگز در ماجرای ندا به دنبال مسائل شخصی نبودهام، ترجیح دادم سکوت کنم. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. چند روز پیش، عدهای «دانشجو»ی بسیجی بار دیگر در برابر سفارت بریتانیا نمایش مضحک و توهینآمیزی را اجرا کردند و در آن نه به جزای گناه بهتانی که به گردن میگرفتند فکر کردند و نه به سنت ما در حفظ حرمت درگذشتگان و نه به دل داغدیدهی خانوادهاش. در مورد قضایای مربوط به ندا بارها حرف زدهام و مدتها پیش به موضع خودم اشاره کردهام. در آن روز شوم، من تنها شاهد قتل ندا نبودم و دهها نفر دیگر آنجا حضور داشتند. من تنها شاهدی بودم که لب به سخن باز کردم و در زمان موعود، شهود دیگر بر حقیقت گفتههای من گواه خواهند داد. بنابراین در اینجا هم پاسخی برای این فریبخوردگان ندارم و کاری از دستم برنمیآید جز آنکه دعا کنم: «خدایا اینان را ببخش، چرا که نمیدانند چه میکنند.»
در مورد این ماجرا حرف تازهای ندارم جز آنچه در بیانیهام در روز ۱۱ تیر ماه ۱۳۸۸، که برای یادآوری دوباره در زیر میآورم. شاید وقت آن باشد که قوهی قضاییه سرانجام وارد عمل شود و با مجازات عاملین واقعی قتل این دختر بیگناه و قربانیان بیگناه دیگرِ وقایع پس از انتخابات، مانع این حرکات شنیع، سخیف و توهینآمیز شود. هیچ کس در جهان فریب این دروغها، افتراها و بهتانها را نمیخورد. البته طبیعی است، وقتی من یکی از نیروهای بسیج را مسئول مرگ ندا معرفی میکنم، باید انتظار داشته باشم که بسیج برآشوبد و سعی کند با قربانی کردن من، بر جنایات متعددی که در شش ماه گذشته مرتکب شده است، سرپوش بگذارد. بنابراین، با توجه به اینکه بسیاری از شهود جنایتهای رخ داده در شش ماه گذشته به سرنوشتهای هولناکی دچار شدهاند، بد نیست قبل از تکرار بیانیهام، همین جا اعلام کنم که در کمال سلامت جسمانی هستم، امید به زندگی و آینده دارم و تحت هیچ شرایطی قصد ندارم دست به خودکشی بزنم. بنابراین، هر اتفاقی برای من بیفتد، مسئولیت مستقیم آن با دولت جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
یادداشتی برای نسل های آینده
هراس من،
باری،
همه از مردن در سرزمینیست
که مزدگور کن از بهای آزادی آدمی افزون باشد
احمد شاملو
بعد از مصاحبهام در روز ۴ تیر ماه ۱۳۸۸ (۲۵ ژوئن ۲۰۰۹) با بیبیسی دربارهی مشاهدات شخصیام در مورد قتل وحشیانهی ندا آقاسلطان، روز دهم تیرماه در اخبار خواندم که حکمی برای دستگیری من از سوی دولت ایران صادر شده است.
همانطور که در مصاحبهام گفتم، انتظار چنین حرکت مذبوحانهای برای کتمان حقیقت در برابر این جنایت بیرحمانه از طرف دولتی میرفت که بنیادش بر دروغ و ظلم است. در این مصاحبه پیشبینی کردم که گفتههای مرا کتمان می کنند. که اتهامات بسیاری را متوجه من خواهند کرد. این دولت، به جای آنکه بکوشد قاتلان اصلی این دختر معصوم و دهها قربانی دیگر را پیدا کند و مسئولیت بیکفایتی خود را بپذیرد، سعی دارد هر فرد، کشور یا نهاد دیگری را که هیچ خطایی مرتکب نشده، مقصر بشمارد.
خانواده و دوستان مرا در ایران، که هیچ ارتباطی با این ماجرا ندارند، تحت فشار گذاشتهاند. پدر ۷۰ سالهام را که استاد دانشگاه و چهرهی ماندگار است، احضار کردهاند بیآنکه هیچ دخالتی در این ماجراها داشته باشد.
من فقط کاری را کردم که هر انسان شریفی در چنین شرایطی انجام میداد. سعی کردم یک قربانی را نجات بدهم و آنگاه که حقایق مرگش را رسانههای دولتی ایران مخدوش میکردند، بر آنچه شاهدش بودم شهادت دادم.
چنان زیستهام که هرگز دچار ندامت نشوم. من از نخستین پزشکانی بودم که در فاجعهی هولناک زلزلهی بم به آن شهر رفتم، فقط برای آنکه در کنار قربانیان معصومی باشم که در آستانهی از دست دادن امیدشان بودند.
این بار، در کنار قربانی معصوم دیگری بودم، کاملاً برحسب تصادف، بدون آنکه تصوری داشته باشم که وارد چه ماجرایی میشوم. اما این بار، این قربانی را بلایای طبیعی نکشت. آز و شهوت قدرت بود که خون او را ریخت.
من نویسنده هم هستم، و اگر داستانها، مقالات و گفتههای مرا بخوانید، پی میبرید که همواره از حقوق بشر دفاع کردهام و همواره بهایش را پرداختهام.
همواره کوشیدهام زندگی صادقانه و شریفی داشته باشم و هرگز به ارزشهایم خیانت نکردهام.
بر این باورم که آنچه برای نجات جان ندا و بعد گفتن ماجرایش انجام دادم، کار درستی بود. اعتقاد دارم که خدا پروردگار شجاعان است. ایمان دارم که حقیقت ما را آزاد خواهد کرد. همهکارم را مطابق وجدانم انجام دادهام و اگر باید بهایی برایش بپردازم، چنین باد. اما این حق را دارم که از شرافت و صداقتم دفاع کنم.
به پروردگار که شاهد من است و به شرافتم سوگند یاد میکنم که فقط و فقط حقیقت را دربارهی مشاهداتم گفتم.
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران بر عهدی بنیان گذارده شد که امروز مردم ایران همچنان به آن پایبندند. ملجاء مردم در هنگام نبرد علیه استبداد رژیم گذشته همین ایمان بود، و نیز هنگامی که خونهای بسیاری را فدا کردند تا در برابر تهدید خارجی از سوی مستبدی دیگر که با مشت آهنین بر عراق حکومت میکرد، از سرزمینشان دفاع کنند.
لیک، این دروغ تمامی ادعاهای این دولت مشخص را زیر سؤال میبرد؛ این دولت که تاریخ جنگ جهانی دوم را مخدوش کرده، که ادعا میکند آزادی بیان در ایران جاری است، ادعا میکند که در زندانهای ایران زندانی سیاسی نیست، مدعی است که هیچ سانسوری بر کتابها، اطلاعات، رسانهها و مطبوعات ایران اعمال نمیشود، و وانمود میکند به حقوق شهروندی از جمله حق تجمع، حق اعتراض و حقوق برابر برای شهروندان ایران، فارغ از جنس و نژاد و دین احترام میگذارد.
در بیست روز گذشته اما، جهان کذب بودن تمامی این ادعاها را از راه چشمهای اشکبار ایرانیان دلاور دیده است. مطمئنم جهان هرگز این دروغ تازه را باور نخواهد کرد و درک میکند که این پزشک، نویسنده و ناشر، کاری نکرده است جز عمل به حکم وجدانش در شتافتن به یاری کسانی که به یاری نیاز داشتند، و بازگفتن حقیقت.
ندا تنها کسی نبود که در این غوغا به خاک افتاد. آیا تمامی آن کسانی که بیگناه به قتل رسیدند، قربانیان توطئهی جهانی بودهاند؟ چرا قاتلان قربانیان دیگر تحت تعقیب قرار نمیگیرند؟ یا شاید باید بیکفایتی و بیتفاوتی غیرنظامیان مسلحی را مسئول دانست که نتوانستند خردمندانه اعتراضات قانونی شهروندان ایرانی را نسبت به بیعدالتی برتابند.
من فقط یک شاهدم. چرا باید به جای قاتل، شاهد تحت تعقیب قرار گیرد؟ آیا خون کافی ریخته نشده؟ آیا باید از ترس در برابر این جنایت هولناک ساکت میماندم؟ آیا این پیامی است که قصد داریم برای نسلهای آیندهمان به جا بگذاریم؟
بر این باورم که هیچ شهروند جهانی از پشتیبانی من و هزاران ایرانی دیگری دست نخواهد کشید که کتک خوردند، زندانی شدند، تحت تعقیب قرار گرفتند و به خاک و خون کشیده شدند، فقط برای اینکه میخواستند ملتی آزاد باشند و در مسیر برکت و عدالت به جهان بپیوندند و در این راه دیگران را در فرهنگ غنی و تاریخ لبالب از دلاوریشان سهیم کنند.
بر خود میبالم که بخشی از این حرکت باشم. کاری را کردهام که هر انسان شریفی انجام میداد، و به این دلیل مورد تهدید قرار گرفتهام. درست همانگونه که تمامی این شهدا کاری را کردند که هر جان آزادهای انجام میداد، و به همین خاطر به قتل رسیدند؛ به دست نفرت سیاهی نسبت به هرآنچه این شهدا به پایش ایستاده بودند: آزادی، راستی، و عدالت.
آرش حجازی
۱۱ تیرماه ۱۳۸۸ ۲ ژوئیه ۲۰۰۹
و چند سؤال دیگر:
۱٫ این گمگشتگانی که به اجرای این نمایشهای نازل و بیبنیان میپردازند، چگونه قتل دیگرانی را توجیه میکنند که روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، همزمان با ندا آقاسلطان کشته شدند؟ بنا به اطلاعات ارائه شده به مجلس شورای اسلامی، میدانیم که تقریباً همزمان با ندا، اشکان سهرابی گلوله خورد، مغز سیدرضا طباطبایی با گلولهای داغ متلاشی شد و مغز ابوالفضل عبداللهی با گلولهی دیگر، تیری پیشانی محسن حدادی را شکافت، تیر دیگری کمر واحد اکبری را درید، تیری قلب مسعود هاشمزاده را و تیری بر چشم ایمان هاشمی نشست. نادر ناصری، فرزاد جشنی، کاوه علیپور، حامد بشارتی، بابک سپهر، تینا سودی، مریم مهرآذین، داود صدری، پور کاوه علی، میلاد یزدانپناه و علی فتحعلیان هم از قربانیان دیگر آن روز بودند.
۲٫ در مورد کشتهشدگان روزهای دیگر و قربانیانی که در وقایع بعد از انتخابات ناپدید شدند و اجسادشان به تدریج به خانوادههایشان تحویل شد یا هنوز مفقود هستند، چه اقدامی انجام شده است؟ به جز انکار و بهتان، آیا اقدامی عملی از سوی قوهی قضاییه برای شناسایی قاتلین این بیگناهان انجام شده است؟ سرنوشت پیگیری مرگ اینان چه شد؟ کیانوش آسا، سهراب اعرابی، امیرحسین طوفانپور، یعقوب بروایه، بهزاد مهاجر، ترانه موسوی، امیر جوادیفر، مصطفی غنیان، رامین قهرمانی، محسن روحالامینی، علیرضا افتخاری، فاطمه سمسارپور، محمدجواد پرنداخ، محمود رئیسی نجفی، حمید مداح شورجه، مهدی کرمی، میثم عبادی، ناصر امیرنژاد، پریسا کلی، محمد کامرانی، مصطفی کیارستمی، حسین اخترزند، مسعود خسروی، عباس دیسناد، رامین رمضانی، سعید عباسیفر گلچینی، علی فتحعلیان، هادی فلاحمنش، احمد کارگر نجاتی، بهزاد مهاجر، احمد نعیمآبادی، مبینا احترامی، ندا اسدی، سعید اسماعیلی، مرادآقاسی، حسین اکبری، محسن انتظامی، محسن ایمانی، فاطمه براتی، محمدحسین برزگر، جعفر بروایه، سرور برومند، بهمن جنابی، شلیر خضری، فاطمه رجبپور، فهیمه سلحشور، حسن شاپوری، علی شاهدی، کسری شرفی، کامبیز شعاعی، وحیدرضا طباطبایی، حسین طهماسبی، سالار طهماسبی، میثم عبادی، حمید عراقی، رضا فتاحی، ایمان نمازی، محمد نیکزادی.
یا حق
آرش حجازی
۱۵ آذر ماه ۱۳۸۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام
از اینکه نظر خود را راجع به این نوشته اعلام می کنید، متشکریم.
در اولین زمان ممکن پاسخ شما را خواهیم داد.
-------------------------------------------------
Hi.
Tank you for your comment about this post.
Answer your comment ASAP