اکبر گنجی
اخبار ۲۰.۳۰ سیمای جمهوری اسلامی ایران، که واقعا سیمای واقعی جمهوری اسلامی را به نمایش میگذارد، اقدام به پخش گوشههایی از گفتوگوی من با BBC کرده است1 تا به خیال خود، مومنان را تحریک کند. در این خصوص چند نکته را یادآور میشوم.۱- بهتر است ناقدان محترم اصل گفتوگو با برنامهی «به عبارت دیگر» BBC را ببینند2. گمان ندارم زمامداران جمهوری اسلامی نگران ایمان مردم و دین اسلام باشند. آن چه برای آنان مهم است، فقط و فقط حفظ و دوام قدرت سلطه گرانه بر مردم ایران زمین است. قدرتی که معلول سرکوب مداوم مردم و استفادهی ابزاری از باورهای اسلامی دینداران است.
۲- قرآن محمدی
در برنامهی «به عبارات دیگر»، دو پرسش به ظاهر تحریک کننده از من پرسیده شد. اولی دربارهی قرآن بود. اگر به اصل گفتوگو نگریسته شود، پاسخ من روشن و دقیق بود. به همین دلیل سیمای واقعی ولایت مطلقهی فقیه، بخش مهمی از پاسخ را حذف کرد. پاسخ این بود، در سنت مسلمین دو خدا وجود دارد:
اولی، خدای فقیهان و متکلمان (خصوصاً اشاعره) است. این خدا، خدای متشخص انسانوار پادشاه جهان است. به تعبیر دیگر فقها خدایی به صورت پادشاهان دنیوی درست کردهاند.
این خدا، همان کارهایی را انجام میدهد که پادشاهان دارای قدرت مطلقه انجام میدادهاند. دوست و دشمن دارد،پیام رسانانی دارد، عصبانی و خشمگین می شود،پارتی بازی میکند، از مردم قرض میگیرد و به آنها بهره میدهد، تنبیه و مجازات (حکم ارتداد، حکم محاربه، حکم شراب خواری، حکم سرقت،حکم سنگسار و...) میکند، دلش به رحم میآید، فریب کار است، تیرانداز است، قاتل است، به درد سلطه و سرکوب میخورد.
دومی؛ خدای عارفان و فیلسوفان مسلمان است. آنان از لیس کمثله شیء آغاز میکنند. مدعای آنان این است:
اگر خداوند از هیچ جهتی از جهات شبیه هیچ موجودی از موجودات نیست، شبیه انسانها و پادشاهان هم نیست. به تعبیر مولوی، صورت بخشی به امر بیصورت (خداوند)، کار آدمیان است.
خداوند صورت بیصورت است. به همین دلیل امام محمد غزالی (متوفی ۵۰۵ هجری) به صراحت تمام گفته است: «اصولاً جمیع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار میروند، مجازی و استعاری میشوند3.»
خدای فیلسوفان مسلمان که از جمیع جهات و حیثیات واجب الوجود بالذات است، تحریک پذیر نیست، برای آن که حرکت از خصوصیات موجودات امکانی است که قوای خود را به فعلیت میرسانند.
در سنت عارفانه و فیلسوفانه ی مسلمین، هیچ موجودی غیر از خداوند وجود ندارد. برای این که فرض وجود موجودی غیر از خداوند، با بی نهایت بودن خداوند تعارض دارد.
خداوند «مطلق وجود» است، نه «وجود مطلق». اگر براهین اثبات صانع (خصوصاً برهان صدیقین صدرا با تمامی روایت های آن) خدایی را اثبات کنند، آن خدا، خدای غیر متشخص یا فراشخصی است. خدای ابن عربی و مولوی و ملاصدرا، چنین خدایی است. علامه ی طباطبایی در فلسفه ی خود از چنین خدایی دفاع میکرد.
من در پاسخ به پرسش برنامهی «به عبارت دیگر» گفتم چنین خدایی را قبول دارم و به همان معنایی که مولوی و ابن عربی و ملاصدرا مسلمان هستند، مسلمان هستم.
ملاصدرا را صدرالمتألهین به شمار آوردهاند، اما در عین حال فقها هر سهی این بزرگان را تکفیر کردهاند.
سیمای حقیقی ولی فقیه این سخنان را حذف کرد تا بتواند علی خامنهای را نمایندهی زمینی پادشاه آسمانها قلمداد کند.
۳- امام زمان
مهمترین پرسش «به عبارت دیگر» دربارهی امام زمان بود. سلسله مقالات «قرآن محمدی» و «امام زمان به چه کار فقها میآید؟» محدود به دو شرط بود:
۱-۳- سخنان ما ارتباطی با ایمان گرایان ندارد. ایمان گرایان نیازی به اثبات عقلی باورهای هستی شناسانهی خود ندارند. سخنان ما ناظر به آن دسته از عقل گرایان مسلمان است که ادعا میکنند تمامی اعتقادات را میتوانند با براهین عقلی اثبات کنند.
۲-۳- معرفت، باور صادق موجه (true justified belief)است. کلیه ی باورهای اعتقادی مسلمین، ممکن است صادق باشند. ما به صدق و کذب آن مدعیات کاری نداریم. دایره ی بحث ما محدود به دلایل صدق مدعیات است.
به تعبیر دیگر ممکن است باوری صادق باشد، اما نتوان با دلایل عقلی آن را اثبات کرد. ابوعلی سینا بر این باور بود که در عین صادق بودن زندگی پس از مرگ، با دلایل عقلی نمیتوان معاد را اثبات کرد. وی در این زمینه ایمانگرا بود. میگفت: پیامبر صادق از حیات پس از مرگ خبر داده است.
۳-۳- ادعای «قرآن محمدی» این بود و هست که هیچ دلیل عقلی ای برای اثبات صدق مهم ترین باورهای اعتقادی مسلمین وجود ندارد، همین وبس.
اگر این سخن کفر آمیز است، بوعلی سینا به جهت نامدلل فرض کردن معاد، کافر است. دربارهی وجود امام زمان،مدعای ما به شرح زیر بود و هست:
۱-۳-۳- شیعیان از زمان رحلت امام یازدهم تاکنون حتی یک دلیل عقلی برای اثبات صدق وجود امام دوازدهم ارائه نکرده و نمیتوانند اقامه کنند.
اگر چنین دلیلی وجود داشت یا میتوانست وجود داشته باشد، به جای تکفیر این و آن،آن دلایل عرضه میشد.
روحانیت شیعه ۱۲ قرن است که به نام امام زمان از شیعیان وجوهات دریافت میکند، اما با خیال آسوده آن وجوهات مصرف می شود بدون آن که اندکی وقت صرف اقامه برهان برای اثبات صدق موجود مقدسی شود که به نام او از دسترنج مردم مالیات میگیرند.
۲-۳-۳- بحث های تاریخی درباره ی وجود فرزند امام یازدهم، بحث هایی است که به اثبات وجود امام زمان منجر نمیشود. برای این منظور کافی است به کتاب محققانهی استاد ارجمند حسین مدرسی طباطبایی «تشیع در فرایند تکامل» رجوع شود.
۳-۳-۳- حتی اگر کسی وجود امام دوازدهم را انکار کند، و ائمهی شیعیان را «علمای ابرار» به شمار آورد، نه دارای علم غیب و معصوم و واسطهی فیض، مدعایی الحادی و ارتدادی ارائه نکرده است.
اولا: یک میلیارد مسلمان سنی مذهب وجود دارد که چنین باوری دارند. ثانیا: آیت الله خمینی باور به خداوند و نبوت پیامبر گرامی اسلام را تنها شرط مسلمانی به شمار میآورد، نه چیزی دیگر. ثالثا: مستندات تاریخی نشان میدهد که خود ائمه و شیعیان اولیه چنین باوری داشتند، یعنی ائمه را علمای ابرار به شمار میآوردند، نه دارای علم غیب، معصوم و واسطهی فیض.
۴-۳-۳- چرا فقها تا این میزان بر سر امام زمان حساس هستند؟ دلیل آن روشن است. آنان قرنهاست با استناد به وجود چنین موجود مقدسی از مردم وجوهات دریافت میکنند و طی ۳۱ سال اخیر، به نام او بر مردم حکومت میکنند و به نام او زندان و شکنجه و اعدام میکنند.
مگر پرسنل وزارت اطلاعات را «سربازان گمنام امام زمان» نمینامند؟ مگر همان سربازان گمنام امام زمان فروهر و همسرش را با کارد سلاخی نکردند؟ مگر علی خامنهای را جانشین امام زمان قلمداد نمیکنند؟ مگر علی خامنهای بر گنبد اما زمان بیرق خشونت بر نیفراخته است؟
بحث امام زمان بسیار مهم است. برای آن که با «قدرت» و «ثروت» ارتباط دارد. صدها کتاب نافی خدا در ایران منتشر می شود و حساسیتی برنمی انگیزد. اما امام زمان موضوع دیگری است. سلسله مقالات «امام زمان به چه کار فقها میآید؟» به طور مبسوط به این موضوع پرداخته و نشان داده است که خود ائمه و شیعیان اولیه چه تصوری از آنان داشتهاند.
4- نتیجه
«قرآن محمدی» و «امام زمان به چه کار فقها میآید؟» نظرات شخصی من است و هیچ ارتباطی با آیتالله صانعی، میر حسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، کلیهی عزیزانی که در زندانها اسیر مدعی جانشینی امام زمان هستند، اصلاح طلبان، امضا کنندگان بیانیهی پنج نفره و غیره؛ ندارد.
سهل است بسیاری از آنان به شدت با این آراء مخالف هستند. در زمان انتشار آن مقالات با افراد مختلفی وارد گفتوگوی مکتوب در این زمینه شدم و همچنان به روی نقد ناقدان گشوده هستم.
در خصوص ضرورت یا عدم ضرورت این مباحث، دو دیدگاه متعارض وجود دارد. اولی، پروژهی گذار به دموکراسی هیچ نیازی به پروژه ی نواندیشی دینی ندارد. دومی، در یک جامعهی دینی، با حکومت مدعی دینی بودن، اصلاح دینی (نواندیشی دینی)، یکی از ارکانگذار به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر است.
مطابق رویکرد اول، نواندیشی دینی از نظر سیاسی- اجتماعی (نه الهیاتی) بیفایده و وقت تلف کردن است. اما مطابق رویکرد دوم، نواندیشی دینی از نظر سیاسی- اجتماعی، ضروری و یکی از پیش شرطهای گذار به دموکراسی در جامعهای چون جامعهی ایران است.
پانوشت:
۱- رجوع شود به اینجا.
۲- رجوع شود به اینجا.
۳- امام محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج ۴، ربع منجیات، کتاب التوحید و التوکل،ص ۲۵۵- ۲۵۴.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام
از اینکه نظر خود را راجع به این نوشته اعلام می کنید، متشکریم.
در اولین زمان ممکن پاسخ شما را خواهیم داد.
-------------------------------------------------
Hi.
Tank you for your comment about this post.
Answer your comment ASAP