آخرین اخبار سانی نیوز

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

جان مادرت بی‌خیال شو، بگذار مردم زنده‌گی سبزشان را بکنند

جان مادرت بی‌خیال شو، بگذار مردم زنده‌گی سبزشان را بکنند

این حرکت آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران به قول حضرات، این جنبش اعتراضی به قول دوستان، این اعتراض‌های مدنی به قول یقه سفیدها، این جنبش مقاومت به قول پای‌گاه نشین‌ها، این حرکت ضد استبدادی به قول افسانه‌های سال‌های دور میهن، این حرکت‌های اجتماعی و طبقاتی  سرخ به قول رفقا، این ضدیت با جمهوری اسلامی به قول کاخ نشینان دیروز، این قیام مردم به قول اجنبی‌ها، این خروش همه‌گانی به قول دور مانده‌گان، این فتنه به قول کیهان، این اغتشاش‌ها به قول احمد خاتمی، این تجمع خس و خاشاک به قول رئیس دولت کودتا، این وابسته‌گان به صهیونیست بین‌الملل به قول آقای عظما،  و این جنبش مردمی ایران که به قول طیف وسیعی از گرداننده‌گان‌اش که خود مردم هستند «جنبش سبز» نام دارد، دارد راه خودش را می‌رود. خیلی قشنگ و پرحوصله و فکورانه هم دارد راه خودش را می‌رود.
اول رای‌اش را می‌خواست، کشتندنش، قاتلان را هم خواست. کتکش زدند، عامرانش را هم خواست. هی این‌ها را خواست و آمد به خیابان، هی حکومت هم زد و خشونت به خرج داد. خواسته‌های‌اش تندتر شد، از احمدی‌نژاد گذشت و به رفقای‌اش هم رسید. بسیج را بی‌خیال شد، یقه‌ی سپاه را چسبید. باز زدند و زندانی‌اش کردند، احمدی‌‌نژاد و رفقای‌اش را بی‌خیال شد، رفت رهبری و بیت‌اش را نشانه گرفت. باز کتک‌اش زدند و زندانی‌اش کردند، رفت و یقه‌ی رهبر را گرفت و ول کن ماجرا هم نیست. از اول‌اش هم گفت موسوی و کروبی رهبرش هستند. گفت که موسوی رئیس‌جمهوری است و کروبی  قابل احترام‌ترین فرد. حالا به این دو رای داده بود یا نداده بود هم برای‌اش فرقی نداشت.
اگر نیروی انتظامی کتک‌اش زد و گاز اشک‌آور به خوردش داد، گفت مرگ بر دیکتاتور، نیروی انتظامی لب‌خند تحویل‌اش داد یا فقط نظاره‌گرش بود گفت نیروی انتظامی تشکر تشکر. هر جا با او خوب تا کردند، مهربانی کرد، هر جا با او بد تا کردند فقط اعتراض کرد. اول‌اش تهران بود و دو سه شهر دیگر. بعد شد تهران و چند شهر دیگر، بعد شد چند شهر دیگر که تهران هم بود جزوشان. بعد شد شهرهای دیگر و تهران و اصفهان و مشهد و تبریز. انقدر آمد و آنقدر رفت تا ۱۶ آذر شد تمام ایران.
او ایستاده در خیابان و جلوی گلوله و گاز اشک‌آور و باتوم و زندان و تجاوز و شکنجه و این‌که در زندان لباس زنانه سرش بکشند، شعار علیه شخص اول مملکت هم می‌دهد، خانم می‌رود مصاحبه می‌کند و می‌گوید «وظیفه‌ی» من و رفقای‌ام این است که این جنبش را «رادیکال‌تر» کنیم! عجب! حالا این شغل و این وظیفه را چه کسی به ایشان و رفقای‌اش داده الله اعلم.!
او می‌گوید موسوی رهبر من است و می‌خواهم رئیس‌جمهوری ام باشد. موسوی می‌گوید از شعارهای تند بپرهیزید. او می‌رود سینه به سینه‌ی کودتاچی‌ها شعارهای تند هم می‌دهد و باز هم می‌آید و می‌گوید موسوی رئیس‌جمهوری من است. بعد آقا می‌نشیند و علیه موسوی و کروبی سخن می‌گوید که این‌ها چون به مردم چیز دیگر می‌گویند و فلان و بهمان، رهبر نیستند و این جیره‌خواران سی ساله‌ی ولایت باید بروند و…! عجب! حال چه کسی گفته شما قد و قواره‌ی این هستی که برای یک ملت تعیین تکلیف کنی الله اعلم!
او می‌رود شبانه‌ روز کلیپ می‌سازد و پوستر می‌سازد و تبلیغ این را می‌کند که یک روز دیگر را «سبز» کند و شاخ به شاخ نظامیان مسلح بایستد. حضرات می‌نشینند کلیپ سرخ و قهوه‌یی و فلان می‌سازند و از آواره‌گی مردم دومینیکن در آمریکای جنوبی عکس می‌گذارند و از «گریگوری» گلوله خورده در «دن آرام» شولوخوف و بعد می‌گوید با این رنگ پرچم بروید یک روز دیگر در خیابان! عجب! حالا چه کسی به آن‌ها گفته‌ها مردم به این نوع دعوت احتیاج دارند الله اعلم!
او می‌رود در خیابان و کتک می‌خورد و زندانی می‌شود و شکنجه می‌شود و شعار می‌دهد مرگ بر اصل ولایت فقیه، آقایان مصادره به مطلوب کن می‌گویند «شعار انحرافی» ندهید چرا که جنبش شما ادامه‌ی ۱۰ سال راه ما بود. زندانی‌های سیاسی را آزاد کنید، بعد نام‌شان را هم می‌گوید که جمعا حدود ۳۰ نفر می‌شوند. البته که ضد انقلاب که نمی‌شود سیاسی باشد. حالا یک نیست بگوید مملکتی که ۳۰ زندانی سیاسی دارد دیگر چه احتیاج به اعتراض و این‌ جنبش‌ها دارد. قصه‌ی آن ۳۰ نفر را کدخدامنشانه هم می‌شود حل کرد. حالا این‌که از کجا درآورده‌اند کسی که در خیابان  باتوم می‌خورد و شعار می‌دهد مرگ بر خامنه‌ای راه او را می‌رود، الله اعلم!
این صحبت‌ها بگویی نگویی مثل نوشته‌های کیهان است به خدا؛ این که ۶ ماه است دارد می‌نویسد و خودش را از شش جهت کش می‌دهد که بگوید جنبش سبز از بی بی سی و صدای آمریکا و اسرائیل و فلان جا خط می‌گیرد و هدایت می‌شود. ۶ ماه هم هست که به هیچ جا نرسیده و هر روز وضع‌اش خراب‌تر از دیروز می‌شود. حال تو هم خانمی کن، آقایی کن انقدر خودت را کش نده، نه برای سلامتی خوب است نه برای جنبش سبز مردمی ایران. بیا یک بار که شده به خود این مردم اعتماد کن. ۶ ماه است دارند می‌روند و پرچم‌شان هم بالا است، حالا تو هی نیا گیر بده، آن پرچم سبز را بیاور پایین سرخ  و زرد و بنفش مرا ببر بالا، هی گیر نده به شیر و خورشید و آفتاب و مهتاب. هی نگو تند برو و هی نگو کند برو. خب چه اشکال دارد که تو هم همراه باشی. بنشین گزارش‌گری‌اش را بکن، خبرهای‌اش را پخش کن، هر جا که هستی دنیا را بسیج کن. خوش‌ات می‌آید هی فکت کیهان بشوی؟ نشو دیگر عزیز من.
می‌خواهی زندانی سیاسی نباشد، این جنبش سبز همین را می‌خواهد، آزادی می‌خواهی همین را می‌خواهد، انتخابات آزاد می‌خواهی همین را می‌خواهد، ولایت فقیه را نمی‌خواهی همین را نمی‌خواهد، حالا پرچم تو و رنگ تو هم نباشد توفیری ندارد. انقدر گیر نده برادر، انقدر برای خودت وظیفه تعریف نکن خانم. به قول موسوی جنبش سبز را باید زنده‌گی  کرد، ملت دارند زنده‌گی‌شان را می‌کنند دیگر، جان مادرت بی‌خیال شو.

  • این هم قصه‌ی رسوایی چادر سر کشیدن بر سر مجید توکلی در زندان که دنیا آن را دیگر می‌داند. تا آبروی‌ دیگر نداشته‌شان را سر مجید نبریم عقب نمی‌نشنیم. مطلب من و گزارش‌های دیگر در نیویورک تایمز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام
از اینکه نظر خود را راجع به این نوشته اعلام می کنید، متشکریم.
در اولین زمان ممکن پاسخ شما را خواهیم داد.
-------------------------------------------------
Hi.
Tank you for your comment about this post.
Answer your comment ASAP

آخرين آخبار